شعر شماره 1
برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آلعلی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسینبنعلی» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است
شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید
این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقیو غربی است، نه سرخ است و نه زرد
در وسعت و عمق و شور و یکپارچگی
زیباتر از این نمیتوان پیدا کرد
جانهای جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است
بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که بهروی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند
شعر شماره 2
در خلال ده شب از بهمن، برون
صدهزاران فجر آمد، گونهگون
مهر روشن بر سیاهی چیره شد
چشم خفاش از فروغش خیره شد
فجر رحمت، فجر دولت، فجر نور
فجر آزادی زبند ظلم و زور
مهر، در آغوش ملت، جا گرفت
انقلاب او همه دنیا گرفت
شعر شماره3
سالگرد انقلاب آمد پدید
انقلابی چون سپیده پرنوید
فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق
فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق
انقلابی چون سحر ظلمت شکن
تا به عمق کلبهها پرتوفکن
فجر نورافشانی قرآن و دین
فجر قدرتیابی مستضعفین
انقلابی چون شفق سرشارِ خون
گوهر آزادگی را آزمون
فجر عزت، فجر رشد کارها
فجر دیگرگونی معیارها
انقلابی پیشرو مانند برق
در شکوهش عقل عالم مانده غرق
فجر جمهوری اسلامی کزان
صدهزاران روزِ روشن شد عیان
فجر برچیدن بساط زور و زر
شام استبداد آوردن به سر
انقلابی پر زشیران بیشهاش
نعره الله اکبر ریشهاش
سوره «والفجر» گر خوانی عمیق
راز این ده شب از او یابی دقیق
شعر شماره 4
بیا بیا که شمیم بهار میآید
دل رمیده ما را قرار میآید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار میآید
بیا که شد سپری دوره تباهیها
زمان سروری و اقتدار میآید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار میآید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار میآید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامیباد
صدای هلهله از هر گذار میآید
شعر شماره 5
رسید موسم بهمن بهار باز آمد
جلال محفل ما، یار دل نواز آمد
به پاست خیمه آلالههای صحرایی
«و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد
درون هر ورق سبز بنگری، بینی
جمال یوسف مصری در این تراز آمد
چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی
شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد
زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری
کنون که جلوه خورشید برفراز آمد
به نظر شما برای هر یک از شعر های بالا باید چه اسمی انتخاب کرد؟
(لطفا نظر خودتونو حتما بدین ، مرسی)
1)1-آن چیست که بی زبان سخن می گوید بی پرده ز کار این و آن می گوید با آن که در او نیست نه دندان و نه لب بی هدف ره می برد با قلب خون
2- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون می شود از سنگ سختی سر نگون مدتی بر دشت خشکی چون برفت بیرون و درون شهر جایی دارد
3- آن چیست که ارغوان قبایی دارد مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون 4- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون دل عاشقان فرو ریزد خون چون دست به او نهی ز اندازه فزون اندر وسطش کشتی قیر اندوده
5- جامی است در او آب خوش و آسوده بر جای نشسته و جهان پیموده کشتی بانی در آن به رنگ دوده خود جامه همی بافد و او باشد عریان
6-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه پوست در پوست گرد یکدیگر
7- چیست آن گرد گنبد بی در رخش از آب دیده گردد تر هر که بگشاید این معما را گاهی حلال و طیب ، گاهی حرام مطلق
8- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق گرد است و دراز و در ندارد
9-آن چیست که پا و سر ندارد جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند اندام ظریف چون صنوبر دارد
10-آن چیست قبای زرد در بر دارد تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام با هزاران سوار می گردید
11- چیست آن پادشاه هفت اقلیم آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب چار پاست ، نه که گاو است
12- سخت است , نه که سنگ بیابان گرد است ، نه که مرد است تخم ریز است ، نه که مرغ است کلید آهنین قفلش گشاید
13- کدام است گنبدی که در ندارد ز هر بچه دو صد مادر بزاید هزاران بچه دارد در شکم بیش که ندارد به آشیانه قرار
14- چیست آن مرغ آتشین منقار و قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید سرخ و سبز و سپید پوشیده
15- چیست آن لعبت پسندیده با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین رخت سیه و سبز کلاهی دارد
16- آن چیست که در برگ پناهی دارد من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند گر آب تنی کنی، تنش آب شود
17- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد از خمی هر دو سر به هم دارد
18- این چه باشد که پشت خم دارد صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است ؟ 19-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپراست کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور
20-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر مور چشم ومار دم کرکس پرو عقرب شکم نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز ؟
21- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است
22-بلبل این باغم واین باغ بستان من است هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا که آتش در میان آب می گشت
23- عجایب صنعتی دیدم در این دشت دو اسم زنده دارد از دو حیوان
24- عجایب لعبتی زرد است و بی جان رعنا پسران شوخ و دلکش دارد
25- شیراز پری رخان مهوش دارد بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار نه در دارد نه دیوار و حصاری
26- عجایب گنبد والا تباری درونش هست لشکر بیشماری بنازم قدرت پروردگاری پریرویان به بستان تازه دیدم
27- عجایب صنعت نادیده دیدم به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم همه چادر سفید سینه بلوری
28- از آن بالا میاد یک دسته حوری چون به سن سی رسد بچه شود!
29- دختری چارده ساله بالغ شود پرش سیب و گلابی
30-دستمال آبی آبی چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین
31- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی لب تا لب آن میان زنجیر است
2)32- در خانه ما درخت انجیر است آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم اهل حقه تمام سر بسته
33- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت داس ظفرم چو کشت دولت دروند
34-من خود کج و راستان زمن راست روند از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه زنده نبود تا نکنی زاتش بریان
35- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده سرش تا نبری نگوید خبر ؟
36-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون
37- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون به شباهت نظیر یکدگر است 38- آن چه باشد که زرد مثل زر است معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود پای او غرق در دل خاک است
39- آن چه باشد که سر بر افلاک است گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه اندر صف مردان خدا جا دارد 40- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم مشاطه زلف دلبران است
41- آن چیست که پیک عاشقان است رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست روز و شب گردد و قدم نزند
42- چیست گردنده یی که دم نزند برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود اهل حقه ، تمام سر بسته
43- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت وز آتش سرخش تاج و افسر دارد
44- این چیست که تاج نقره بر سر دارد بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است جفتند ولی زهم جدایند 45- یک جفت کبوترند ابلق از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
46- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست هر پسر را بیس و چار فرزند دیگر درخور است برسر هردختری بنشسته باشد سی پسر اندر کف مهوشان موزون گردد
47- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد چون آب بدو رسد همه خون گردد سبز است تنش تا نرسد آب بدو کهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است؟
48-آن چیست که برسینه خصمش گذرست بار دوم که زاد جان آورد!
49- بار اول که زاد بی جان بود در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست ؟
50- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست
.
.
.
.
.
.
اینم جوابش :
1--کتاب 2-اشک چشم 3- چغندر 4- شاه توت یا توت سیاه 5- چشم 6- عنکبوت 7- پیاز 8- انگور 9-خربزه 10-لیمو شیرین 11-ماه و ستارگان و خورشید 12- لاکپشت 13-هندوانه 14- قلیان 15- پسته 16- بادمجان 17- برف و یخ 18- نعل اسب 19- هوا پیما 20- ملخ 21- ماه 22- شمع 23- سماور 24- خر بزه 25-شراب 26- خشخاش 27- انار 28- کبوتر 29- ماه 30- آسمان و ستارگان 31- هندوانه 32- نارگیل 33- انار 34- کمان 35-شمع 36- نامه 37- شاتوت 38- هویچ یا زردک 39- نخل 40- شیر به حروف ابجد 41- نسیم-باد 42-آسیاب 43- انار 44- سر قلیان 45- زمین و ماه 46- سال، فصل ، شبانه روز و 24 ساعت 47- حنا 48-تبرزین 49- تخم مرغ 50- تخم مرغ
.: Weblog Themes By Pichak :.